شمس افرازی
بازتعریف اصلاحطلبی و مسیر تحول حزب اراده ملت ایران
دوستان و هموندان ارجمند، آنچه امروز ضرورت برگزاری این همنشینی و هماندیشی در قالب چهارمین پلنوم حزب را محقق ساخت، بازنگری در سیاستهای حزبی، تحلیل رفتارها و کنشهای حزب اراده ملت در سالهای گذشته و تدوین برنامه عملی و راهبردی کنگره آینده است.
در ابتدا، لازم میدانم بحثم را با یک تعریف ساده از سیاست و حزب سیاسی آغاز کنم:
سیاست بهطور کلی فرآیند تصمیمگیری برای تخصیص منابع، قدرت و حل و فصل تعارضها در یک جامعه است. سیاست شامل فعالیتها، نهادها و رفتارهایی است که با قدرت، حکومت و اعمال نفوذ بر جامعه مرتبطاند. در سطح کلان، سیاست چارچوبی برای شکلگیری قوانین، سیاستهای عمومی و تنظیم مناسبات میان حاکمیت و مردم فراهم میکند.
حزب سیاسی، سازمانی است متشکل از گروهی از افراد که با اهداف، دیدگاهها و منافع مشترک، در پی کسب یا حفظ قدرت سیاسی از طریق مشارکت در فرآیندهای انتخاباتی و حکمرانی هستند. حزب نقش واسطه میان مردم و حکومت را ایفا میکند و با ساماندهی افکار عمومی، ارائه برنامههای سیاسی و معرفی نامزدها، در شکلدهی جهتگیریهای حکومتی مشارکت میکند. از مهمترین کارکردهای حزب میتوان به تربیت نخبگان سیاسی، سازماندهی مشارکت مردم، طراحی سیاستهای عمومی، نظارت بر قدرت و پاسخگو کردن حکومت اشاره کرد. احزاب همچنین موجب نهادینه شدن رقابت سیاسی و انتقال مسالمتآمیز قدرت در نظامهای دموکراتیک میشوند.
یکی از مهمترین تصمیمات این نشست، ارزیابی خروج حزب از جبهه اصلاحطلبان است که در سال ۱۳۹۸ و با تصمیم پلنوم سوم انجام شد. وقتی حزب اراده ملت با خروج از جبهه اصلاحات اقدام کرد و در کنگره خود به برنامه «چشمه» رأی داد، اکنون باید بدون تعصب، تحلیل دقیق و واقعی از این تصمیم ارائه کند: حزب با این اقدام چه فرصتهایی را از دست داده و چه فرصتهایی خلق کرده است؟ با مراجعه به برنامه «چشمه»، چه میزان از اهداف تحقق یافته و چه میزان انحراف وجود داشته است؟
نخستین اقدام باید نقد درونسازمانی و بازنگری شفاف در عملکرد گذشته باشد. حزب باید مسئولیت ناکامیها را علنی بپذیرد، دلایل فاصله گرفتن از برنامهها را برای افکار عمومی توضیح دهد و از بدنه اجتماعی خود عذرخواهی کند. این اقدام نه تنها برای بازسازی اعتماد عمومی ضروری است، بلکه نشانهای از بلوغ سیاسی و صداقت حزبی نیز تلقی میشود.
برای نمونه، حزب چقدر توانسته در سطح شوراهای شهر و روستا، مطابق با پیشبینیهای برنامه «چشمه»، موفق شود و چند کرسی کسب کند؟ در جذب اعضا، چه میزان از توان کمی و کیفی خود استفاده شده و حزب در جامعه تا چه حد توانسته پایگاه عمومی ایجاد کند؟ آیا با ظرفیتهای موجود—تشکیل جلسات آموزشی و حوزههای حزبی، نشریه و ارگان رسمی، انتشارات، حضور نمایشگاهی، توان دبیرکل و رئیس شورای مرکزی و دفتر سیاسی—نمیشد اثرگذاری بهتری ایجاد کرد؟
حزب باید فرآیند اصلاح و بازسازی ساختاری را آغاز کند. این شامل بازنگری راهبردها، پالایش گفتمان، تربیت کادرهای جدید و بازگشت احتمالی به ائتلافهای مؤثر یا گفتوگو با سایر نیروهای تحولخواه است. برای جبران انحراف از مسیر، حزب باید نقشه راهی با اولویتهای واقعبینانه تدوین کند و اجرای آن را با شفافیت به مردم گزارش دهد. مهمتر از همه، باید ارتباط دوسویه و زنده با جامعه برقرار کند تا نشان دهد که نه تنها از اشتباهات گذشته درس گرفته، بلکه ارادهای واقعی برای اصلاح دارد.
یکی از پرسشهای اساسی این است که جبهه اصلاحطلبان چگونه میتواند در وضعیت فعلی کشور—که با بحرانهای متعدد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و مشروعیت مواجه است—نقشی مؤثر ایفا کند و اصلاحات ساختاری در چارچوب جمهوری اسلامی ایجاد نماید. پاسخ به این پرسش نیازمند درک واقعبینانهای از ساختار قدرت، ظرفیتهای اجتماعی، محدودیتها و فرصتهای تاریخی است.
حزب اراده ملت ایران بعد از پلنوم سوم خود از جبهه اصلاحات خارج شد، چرا که با بحران مشروعیت عمومی در حوزه سیاست اصلاحطلبانه و رفتار احزاب اصلاحطلب مواجه بود. این بحران را میتوان در سه محور بررسی کرد:
اعتماد عمومی کاهش یافته: بسیاری از مردم، به ویژه نسل جوان، دیگر به اصلاحطلبان اعتماد ندارند و آنها را بخشی از ساختار قدرت میدانند که به وعدههای خود عمل نکرده است.
محدودیتهای سیاسی شدید: بسیاری از چهرههای شاخص اصلاحطلب یا در حصر هستند و یا اجازه فعالیت سیاسی ندارند. برخی نیز در انتخاباتها رد صلاحیت میشوند.
عدم انسجام درونی: اصلاحطلبان از نظر گفتمانی و راهبردی دچار چنددستگی هستند؛ بخشی به اصلاح در چارچوب نظام باور دارند و بخشی دیگر به «گذار از جمهوری اسلامی» فکر میکنند.
همچنین، عدم تناسب میان اعضای حقوقی و حضور اعضای حقیقی در ساختار و تصمیمسازی جبهه اصلاحات و نادیده گرفتن احزاب به عنوان موتور دموکراسی و توسعه سیاسی، باعث ضعف اثرگذاری شده است.
راهکارهای پیشنهادی برای اصلاحطلبان:
- بازسازی سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی: اصلاحطلبان باید عملکرد خود را صادقانه نقد کرده و مسئولیت اشتباهات گذشته را بپذیرند.
- تحول گفتمانی: عبور از اصلاحات سطحی به اصلاحات ساختاری شامل تغییرات بنیادین در قانون اساسی، نظارت استصوابی، ساختار قضایی، آزادی رسانهها و حقوق بشر.
- پاسخ به مطالبات نسل جدید: گفتمان اصلاحطلبی باید مسائل جدید مانند حقوق زنان، سبک زندگی، عدالت اقلیمی، اقتصاد دیجیتال و آزادی بیان را جدی بگیرد.
- اتحاد راهبردی با نیروهای تحولخواه: همکاری با نیروهای سیاسی داخل و خارج از کشور که خواهان تغییر مسالمتآمیز و پایدار هستند.
- ایجاد جبههای گسترده: شامل اصلاحطلبان، تحولخواهان و ناراضیان مدنی برای اعمال فشار سیاسی از پایین.
- پافشاری بر راهکارهای مدنی و مقاومت غیرخشونتآمیز.
- حمایت از جنبشهای مدنی و صنفی: حمایت از زنان، دانشجویان و کارگران.
- تقویت نهادهای مدنی و اجتماعی: توانمندسازی جامعه.
- تعریف مجدد رابطه با رهبری و نهادهای حاکمیتی: اتخاذ مواضع شفاف، صریح و انتقادی در مقاطع بحرانی و استفاده از بحرانهای ساختاری کشور برای مذاکره بر سر بازنگری قانون اساسی یا تغییراتی مانند حذف نظارت استصوابی و تقویت پارلمان و استقلال قوه قضائیه.
جبهه اصلاحطلبان برای ایفای نقش مؤثر، نیازمند تحول درونی، شجاعت سیاسی و بازتعریف راهبردی گفتمان و کنش خود است. تنها در این صورت است که میتواند در شرایط بسته سیاسی، بار دیگر به نیروی تأثیرگذار در تحولات آینده ایران تبدیل شود. در غیر این صورت، خطر حذف کامل یا فروپاشی گفتمان اصلاحطلبی جدی است.
نقش حزب اراده ملت ایران:
حزب به عنوان یک حزب پیشرو اصلاحطلب، نخست باید گفتمان اصلاحطلبی را بازتعریف و بهروز کند. باید با صراحت از اصلاحات ساختاری درون جمهوری اسلامی سخن بگوید، از جمله تغییر در قانون اساسی، حذف نظارت استصوابی، تضمین آزادیهای مدنی، استقلال قوا و پاسخگویی نهادهای انتصابی. بیان شفاف این مطالبات، به ویژه در فضای ناامیدی عمومی، هویت مستقل و جسور حزب را تثبیت میکند. همچنین باید به دغدغههای نسل جدید در زمینه حقوق زنان، عدالت اجتماعی، بحران محیط زیست و سبک زندگی اهمیت دهد تا بدنه اجتماعی تازهای جذب شود.
در گام بعدی، حزب باید ارتباط مستقیم و سازمانیافته با جامعه مدنی برقرار کند. ایجاد شبکههای مردمی، همکاری با تشکلهای صنفی، دانشجویی و مدنی و دفاع فعال از حقوق آنها، امکان ساخت پایگاه اجتماعی واقعی را فراهم میکند. استفاده از رسانههای اجتماعی، پلتفرمهای دیجیتال و اتاقهای فکر برای تولید محتوای تأثیرگذار و جلب مشارکت عمومی نیز ضروری است. مردم باید حزب را نه بخشی از ساختار قدرت، بلکه نماینده خواست عمومی برای تغییر ببینند.
در نهایت، حزب باید راهبرد سیاسی هوشمند و چندلایهای طراحی کند: حضور مشروط، شفاف و اعتراضی در انتخاباتها برای حفظ جایگاه قانونی و فرصتسازی، و در عین حال تقویت جنبشهای اجتماعی، حمایت از کنشهای مدنی و فشار سازمانیافته برای گشودن فضاهای بسته سیاسی. موفقیت چنین حزبی وابسته به صداقت در گفتار، شجاعت در موضعگیری و توانایی سازماندهی بدنه اجتماعی است. تنها با این ترکیب میتوان امید داشت که اصلاحطلبی از وضعیت انفعال خارج شده و به نیروی واقعی برای نجات ایران تبدیل شود.