افشین فرهانچی
بازتعریف حزب از منظر اقشار اجتماعی و مسیر مستقل سیاستورزی
من بهعنوان نماینده اقشار و رویکرد قشرگرا در حزب سخن میگویم.
یک. ضرورت بازتعریف ماهیت حزب
تجربه تاریخی احزاب در ایران نشان میدهد که بسیاری از احزاب بهویژه پس از انقلاب، بهجای تمرکز بر پایگاه اجتماعی و مأموریتهای مستقل، خود را با حکومت تلفیق کردهاند. این وضعیت باعث شده است که هرگاه دولتی همسو باشد، حزب در موقعیت راحتی قرار گیرد و در صورت مخالفت دولت، دچار سردرگمی و پراکندگی شود. نمونهٔ بارز این وضعیت، اصلاحطلبان در برابر دولت کنونی است؛ نیمی از آنها خود را تحولخواه میدانند و نیمی اصلاحطلب، و هر دو جناح دولت را نقد میکنند. این پراکندگی نشاندهنده ناکارآمدی تعریف حزب صرفاً بر اساس رابطه با قدرت است.
در سطح نظری، تجربه بینالمللی نشان میدهد که احزابی که استقلال نسبی خود را از دولت حفظ کرده و پایگاه اجتماعی مشخصی دارند، در طولانیمدت اثرگذاری و مشروعیت بیشتری کسب میکنند. برای مثال، حزب کارگر در بریتانیا یا حزب سوسیال دموکرات آلمان در آلمان، همواره مبتنی بر نمایندگی طبقات و اقشار مشخص عمل کردهاند و موفق شدهاند همزمان منافع اجتماعی را پیگیری و نقش سیاسی مؤثری ایفا کنند.
دو. محوریت اقشار اجتماعی در تعریف حزب
پیشنهاد استراتژیک من این است که حزب ما ماهیت خود را بر اساس نمایندگی اقشار واقعی—کارگران، مزدبگیران، کسبه و کشاورزان—تعریف کند. چنین رویکردی امکان میدهد که:
- برنامهها و سیاستها مبتنی بر نیازهای ملموس جامعه طراحی شوند؛
- ساختارهای نهادی و تشکیلاتی برای پیگیری منافع اقشار هدف ایجاد گردد؛
- حزب مستقل از نوسانات سیاسی و ترکیب دولتها، استراتژی و هویت بلندمدت خود را حفظ کند.
تجارب داخلی نیز نشان میدهد که ارائه خدمات ملموس به اقشار هدف، از طریق نهادسازی، تعاونیها و تشکیلات صنفی، توان جذب و مشارکت اعضا را افزایش میدهد. این امر به افزایش سرمایه اجتماعی حزب و تقویت ظرفیت اجرایی منجر میشود.
سه. نقد رویکرد اصلاحطلبی و تحولخواهی موجود
اصلاحطلبی در ایران، بهرغم ارزشهای نظری و تاریخی، در دهههای اخیر به برچسبی جناحی تبدیل شده است که مانع از شکلگیری حزب مستقل و پایدار شده است. در حالی که رویکرد تحولخواهی نیز بیشتر به خواست و آرمانگرایی معطوف است و فاقد برنامههای عملیاتی مشخص، باعث پراکندگی انرژی و منابع میشود. نتیجه این وضعیت، فقدان پایگاه اجتماعی مستحکم و ناکارآمدی نهادهای موجود است.
از منظر نظری، این وضعیت با مفاهیم «حکمرانی مبتنی بر جامعه» (Community-Based Governance) و «دموکراسی مشارکتی» (Participatory Democracy) در تضاد است؛ چرا که هر دو نظریه بر لزوم ایجاد نهادهای مستقل اجتماعی و مشارکت فعال اقشار هدف برای تحقق تغییر پایدار تأکید دارند.
چهار. مسیر استراتژیک پیشنهادی
با توجه به تجربههای داخلی و بینالمللی، مسیر پیشنهادی برای حزب عبارت است از:
تعریف ماهیت حزب بر اساس اقشار هدف: تمرکز بر منافع کارگران، مزدبگیران، کسبه و کشاورزان، بهجای تعریف صرف بر اساس رابطه با دولت.
ایجاد نهادهای نهادی برای پیگیری منافع اقشار: تعاونیها، انجمنهای صنفی و نهادهای تخصصی، با هدف ارائه خدمات ملموس و تقویت سرمایه اجتماعی.
تقویت استقلال استراتژیک و هویت بلندمدت: تنظیم برنامهها و سیاستها بهگونهای که فارغ از نوسانات دولتها، هویت حزب حفظ شود.
ارتباط مداوم با بدنه اجتماعی: نظرسنجیهای مستمر، ارائه خدمات، آموزش و ظرفیتسازی برای اعضا و مخاطبان هدف.
این مسیر، بر اساس نظریههای «حزب مبتنی بر جامعه» (Community-Based Party) و «تحول اجتماعی تدریجی» (Incremental Social Transformation)، امکان ایجاد تأثیرگذاری واقعی، پایدار و مستقل را فراهم میآورد.
پنج. جمعبندی:
در شرایط فعلی، حزب ما با تمرکز بر نمایندگی اقشار واقعی و ایجاد نهادهای مؤثر، قادر خواهد بود:
استقلال و ثبات استراتژیک خود را حفظ کند؛
از پراکندگی و دوگانگی «اصلاحطلبی ـ تحولخواهی» فاصله بگیرد؛
سرمایه اجتماعی و مشروعیت بلندمدت کسب کند؛
و در نهایت نقش ماندگار و اثرگذار در تاریخ سیاسی ایران ایفا نماید.