
زهرا زمانی
سهشنبههای گفتوگو30- موضوع: ایران و آمریکا گذشته پرتنش، آینده نامعلوم
سهشنبههای گفتوگو30- موضوع: ایران و آمریکا گذشته پرتنش، آینده نامعلوم
از دید و بازدید تا دلار؛ تأملی بر حال و آینده ایران
چکیده: در این گفتوگو، مجموعهای از دیدگاههای متفاوت اما مکمل درباره وضعیت کنونی جامعه ایران ارائه میشود؛ از کاهش دید و بازدیدهای نوروزی و رکود بازار گرفته تا نقش فساد اقتصادی در افزایش تورم و دزدی. علیرضا اسکندرینژاد با تأکید بر اثرات ناامنی اقتصادی بر روابط اجتماعی و رفتار مردم، تعامل با آمریکا را خواسته عمومی میداند. غلامرضا باقری به اهمیت درک موقعیت تاریخی کنونی اشاره دارد و امیرحسین انصاری بر ضرورت بازسازی سرمایه اجتماعی تأکید میکند. زهرا زمانی نیز نقش ضعف سیاستگذاری فرهنگی در فروپاشی ارتباطات سنتی را مورد انتقاد قرار میدهد.
علیرضا اسکندرینژاد: بهنظر من، برای شروع بهتر است ابتدا درباره موضوعات سادهتر و ملموستر صحبت کنیم تا فضای گفتوگو صمیمیتر و گرمتر شود، سپس به مسائل کلانتری مثل روابط با آمریکا بپردازیم. یکی از نکاتی که در ایام نوروز امسال توجه من را جلب کرد، کاهش محسوس دید و بازدیدهای خانوادگی بود. خانوادههایی که در سالهای گذشته شاید روزانه به ده خانه سر میزدند، امسال مجموعاً در تمام تعطیلات نوروز به زحمت ده جا رفتند. این کاهش ارتباطات اجتماعی نشانه خوبی نیست و اگر همین روند ادامه یابد، به مرور زمان به تضعیف همبستگی اجتماعی و فرسایش پیوندهای انسانی منجر خواهد شد.
این کاهش، دلایل اقتصادی و فرهنگی متعددی دارد. برخی از خانوادهها به دلیل فشارهای مالی توان برگزاری یا رفتن به مهمانی را ندارند. دیدگاهی شکل گرفته که میگوید: «چطور میتوانم برای یک مهمانی دو میلیون تومان هزینه کنم؟» بنابراین قید مهمانی رفتن یا دعوت کردن را میزنند. برخی دیگر اگرچه از لحاظ مالی مشکلی ندارند، اما ترجیح میدهند این پول را صرف خرید طلا یا سرمایهگذاریهای دیگر کنند. این وضعیت، فارغ از نیت افراد، در نهایت به ضرر جامعه تمام میشود، چون روابط اجتماعی کمرنگتر شده و مشارکت اجتماعی کاهش مییابد.
موضوع دیگر وضعیت بازار پس از تعطیلات نوروز است. بهنظر میرسد همهچیز در حالت تعلیق قرار گرفته و مردم و کسبه در انتظار ثبات هستند. بسیاری از مغازهها حتی باز نشدهاند و معاملات در سکون به سر میبرد. این رکود، نشانهای از بیاعتمادی و بیثباتی اقتصادی است که در نهایت جامعه را به سوی سردرگمی سوق میدهد.
غلامرضا باقری: با تمام این مشکلات، من همچنان امیدوارم. بهنظرم امسال میتواند سالی سرنوشتساز باشد، هم برای ایران و هم برای فعالیتهای حزبی ما. احساس میکنم در آستانه یک نقطه عطف قرار داریم و اگر بتوانیم وضعیت را درست تحلیل کنیم و تصمیمات دقیقی بگیریم، میتوانیم از این برهه حساس عبور کنیم. مهم این است که تشخیص دهیم مشکل اساسی امروز ما چیست و برای حل آن چه باید کرد.
علیرضا اسکندرینژاد: به باور من، ریشه اصلی مشکلات امروز ایران، اقتصاد نابسامان است. فقر گسترده، تورم افسارگسیخته، و فساد ساختاری، مردم را از پای درآورده است. اگر بتوانیم تورم را کنترل کنیم و به ثبات قیمتی برسیم، جامعه به آرامی به سمت سازندگی حرکت میکند. فساد اقتصادی یکی از دلایل اصلی تشدید تورم است. نمونهاش را میتوان در رانتهای ارزی دید؛ افرادی ارز دولتی میگیرند اما در بازار آزاد به قیمت بالا میفروشند. این یعنی فساد و این فساد، منشأ تورم و بیثباتی است.
از منظر جامعهشناختی، بسیاری از مردم خواهان تعامل با آمریکا هستند. این نشان میدهد که آنها آمریکا را کشوری میدانند که میتواند به حل مشکلات کمک کند. همین امیدواری، در صورت مدیریت درست مذاکرات، میتواند دستکم به توافقهایی حداقلی منجر شود که تنشها را کاهش دهد و شرایط اقتصادی را اندکی بهبود بخشد.
نکتهای که باید به آن توجه داشت، رابطه بین تورم و افزایش بزهکاری است. هر چه تورم بالاتر میرود، نرخ سرقت و جرائم نیز افزایش پیدا میکند. حضور پلیس یا نصب دوربینهای نظارتی بدون حل مشکل اقتصادی، کارساز نخواهد بود. مردم برای زندگی نیاز به ثبات دارند. این ثبات تنها زمانی به دست میآید که ما بهطور واقعی وارد نظم جهانی شویم و اقتصادمان را بر مبنای معیارهای عقلانی و عادلانه تنظیم کنیم.
غلامرضا باقری: ما پیش از انقلاب هم در نظم جهانی بودیم. در دوره شاه، ایران جزئی از نظم جهانی محسوب میشد. پس چرا مردم انقلاب کردند؟
علیرضا اسکندرینژاد: انقلاب سال ۵۷ انگیزههای اقتصادی نداشت. آن انقلاب بیشتر ماهیتی سیاسی و هویتی داشت. روشنفکرانی مثل دکتر شریعتی، مصدق، و فاطمی شعارهایی درباره آزادی، عدالت، و جمهوریخواهی مطرح کردند و مردم از استبداد سیاسی خسته شده بودند. پرچم این انقلاب در نهایت به دست امام خمینی رسید که شخصیتی کاریزماتیک بود و توانست تودهها را حول یک هدف مشترک بسیج کند. اما امروز، دغدغه مردم بیشتر اقتصادی است. امروز اگر قرار است تحولی رخ دهد، باید بر پایه اصلاح ساختارهای اقتصادی، مبارزه با فساد و بازسازی اعتماد عمومی باشد.
زهرا زمانی: من فکر میکنم ما یه جایی وسط این بیاعتمادی جمعی گیر کردیم. حالا اینکه مردم کمتر دید و بازدید میرن فقط به خاطر گرونی نیست. بهنظرم یه جور خستگی عاطفی و بیحوصلگی هم هست. همه منتظر یه تغییر بزرگن، ولی هیچکس نمیدونه اون تغییر از کجا قراره بیاد. من امسال چند تا مهمونی رفتم، واقعا آدمها دیگه مثل قبل ذوق ندارن. انگار حتی تو شادی هم صرفهجویی میکنیم.
راجع به بازار هم دقیقاً همینجوریه. خیلی از مغازهدارا باهام حرف زدن، میگن نمیصرفه جنس بیارن، قیمت فرداش معلوم نیست. اونوقت از کجا بفروشن؟ یکی از فروشندهها گفت من صبح مغازهمو باز میکنم ولی از دل و جون نمیچرخونمش، فقط که نگن تعطیله. این یعنی بازار هم دیگه نه انگیزه داره، نه نفس.
و در مورد رابطه با آمریکا... راستش من فکر میکنم این علاقهای که مردم به توافق نشون میدن بیشتر از اینکه سیاسی باشه، از سر امید به عادیشدنه. مردم یه زندگی معمولی میخوان. براشون مهم نیست پرچم کنار کی بالا باشه، فقط میخوان دلار نره بالا، اجارهخونه نره بالا، بچهشون بتونه شغل پیدا کنه. این خواستهها سادهست، ولی همینهاست که سالهاست بیجواب مونده.
امیرحسین انصاری: به نظر من ما الان توی یه مرحلهی بحرانی هستیم که بیشتر از هر چیز، بحران معناست. یعنی حتی اگه قیمتها هم ثابت بشه، اگه تورم کنترل بشه، باز هم اون حس بیاعتمادی و بیافقی که بین مردم شکل گرفته، بهراحتی ترمیم نمیشه. چون مشکل فقط اقتصادی نیست، روانی هم هست. آدمها دیگه امید به بهبود ندارن، یا حداقل باور ندارن که کسی توی جایگاه تصمیمگیری واقعاً به فکر بهبود باشه.
راجع به دید و بازدید هم، شاید فقط مسألهی هزینه نباشه. ما کمکم داریم شکلهای جدیدی از تنهایی اجتماعی رو تجربه میکنیم. آدمها از هم دور شدن، حتی وقتی در ظاهر کنار هم هستن. اون سرمایه اجتماعی که توی این کشور همیشه مثل یه ذخیره پنهان عمل میکرد، الان داره ته میکشه.
در مورد آمریکا هم، من فکر میکنم مسئله برای مردم، نه آمریکا، نه ایدئولوژیه؛ مسئله اینه که کی میتونه گره از کارشون باز کنه. مردم دنبال نجاتدهنده نیستن، دنبال حداقلهایی هستن که حس کنن زندگیشون ارزش داره. تعامل با آمریکا، اگر واقعا به نتیجه برسه، فقط یکی از راهحلهاست؛ نه اصل ماجرا. اصل ماجرا اعتماده. اگه مردم حس کنن کسی واقعاً به فکرشونه، اون وقت حتی تو شرایط سختتر هم، کمتر احساس شکست میکنن.
سه پرسش برای تفکر و تعمق بیشتر درباره محتوای این گفتوگو:
- آیا کاهش دید و بازدیدهای نوروزی نشانهای از تغییرات عمیقتری در سبک زندگی، روابط خانوادگی و سرمایه اجتماعی جامعه ایرانی است؟ چگونه؟
- در شرایطی که فساد اقتصادی و بیثباتی مالی موجب تضعیف اعتماد عمومی شده، چه نوع اصلاحاتی میتوانند زمینهساز بازگشت اعتماد مردم به ساختارهای حکمرانی شوند؟
- تعامل با کشورهای دیگر مانند آمریکا، تا چه حد میتواند بر اقتصاد، فرهنگ و حتی هویت جمعی ایرانیان تأثیرگذار باشد؟ آیا این تعامل یک ضرورت است یا یک انتخاب؟