حسن محمدی
احترام، تحولخواهی و استقلال؛ سه پایه برای آینده حزب اراده ملت ایران
من حسن محمدی هستم، روستازادهای که از سال ۱۳۹۲ عضو حزب اراده ملت ایرانم. در این سالها، با تمام ضعفها و قوتها، نامهربانیها و حاشیهها کنار حزب ماندهام. گاهی ناراحت و حتی عصبانی شدم، تا جایی که یکبار تصمیم به جدایی گرفتم، اما هرگز از انتخاب خود پشیمان نشدم. برعکس، بارها احساس افتخار کردهام که در کنار اعضای محترم حزب اراده ملت ایران هستم. برای سخنرانی هفتدقیقهای آماده شده بودم، اما وقتی دیدم زمان برای همه پنج دقیقه است، به احترام دبیر و حاضران، تنها دو دقیقه صحبت کردم و گفتم: «اول به خود و دوم به دیگران در حزب احترام بگذاریم، زیرا جایی که احترام نباشد، فروپاشی در پیش است.»
دامنه احترام بسیار گسترده است. من فقط به یک بُعد آن اشاره میکنم: احترام به نظر و دیدگاه دیگران حتی اگر مخالف نظر ما باشد—میتواند راهگشای اتفاقات خوب و رشد جمعی باشد.
من، مانند بسیاری از انسانها، عاشق ریسک هستم و همواره به نوآوری فکر میکنم؛ از این رو خود را یک تحولخواه میدانم. باور دارم تحول باید از خود آغاز شود. اگر انسانها روحیه تحولخواهی نداشتند، نه شهری ساخته میشد، نه قطار و هواپیما و برق و هیچ فناوری دیگری. تحولخواه بودن یعنی پذیرش ریسک، تلاش برای رسیدن، و دگرگونی در عرصههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. این روحیه ریسکپذیری است که بشر را به ماه و مریخ برد.
با وجود این باور به تحول، معتقدم باید اقشار مختلف را در کنار خود داشت. حزب اراده ملت ایران با داشتن واژه «ملت» در نام خود، حزبی ملی است که متعلق به همه اقوام، مذاهب و طبقات جامعه است، و این مایه مباهات است. وقتی از اقشار سخن میگوییم، یعنی باید یکی از آنها را به طور ویژه حمایت کنیم. به نظر من، قشر مزدبگیر در ایران بیپناهترین و ضعیفترین قشر است، با جمعیتی قابل توجه. اگر با حس انساندوستی از حقوق این قشر حمایت کنیم، نام «حاما» کمکم در میان آنان شناخته میشود.
تفاوت حزب اراده ملت ایران با حزب کارگر انگلستان در این است که حزب کارگر از ابتدا با نام کارگر و برای کارگران تأسیس شد، اما حاما میتواند در مسیر تعریفشده خود، حامی این قشر باشد، بدون آنکه ماهیت ملیاش را از دست بدهد. شاید همین حمایت، سایر اقشار مانند کشاورزان را نیز به سمت حزب جذب کند.
از قوت و ضعف حزب هم باید گفت. کسب ستاد انتخاباتی ریاستجمهوری و دریافت حکم از سوی دبیرکل محترم حزب، نشانهای از اقتدار حاما بود. پس از انتخابات نیز اعضای حزب توانستند در سمتهایی چون فرماندار، بخشدار، دهیار و رئیس شورا حضور یابند؛ در حالی که در دوران حضور در جبهه اصلاحات چنین موقعیتهایی کمتر نصیبمان میشد.
با این حال، من با بازگشت به جبهه اصلاحات مخالفم. احساس میکنم اگر دوباره درِ خانه جبهه اصلاحات را بزنیم، خود را کوچک و وابسته کردهایم. این به معنای بینقص بودن ما نیست؛ در مدیریت ستاد ضعفهایی داشتیم و چندین بار اعتراض کردم. دوستی به من گفت: «غیر از تو کسی اعتراض نمیکند!» اما اعتراض من شخصی نبود، بلکه کاری بود؛ چون دوست نداشتم عملکرد حزب ضعیف جلوه کند.
در استان همدان که فعالیت داشتم، شرایط خاصی وجود داشت. چند بار به جناب دکتر فرهانچی، رئیس ستاد، گفتم که وضعیت همدان ویژه است. انتظار داشتم علت را بپرسند، اما هنوز این پرسش مطرح نشده و من هنوز میگویم: در انتخابات، شرایط همدان خاص بود.
در پایان، از همه اعضای حزب درخواست دارم: هرگاه جلسه، گفتوگو، یا بررسی موضوعی داریم، با جدیت و بدون تعارف صحبت کنیم. دوستیها و احترامها سر جای خود، اما بحثها باید صریح و مسئولانه باشد. جدیت در کار، موجب شناخت ضعف و قوت و در نهایت پیشرفت میشود.
من، با وجود باور به تحولخواهی، با پیوستن دوباره به جبهه اصلاحات مخالفم. معتقدم حزب باید در کنار فعالیت سیاسی، از اقشار مختلف بهویژه قشر مزدبگیر حمایت کند، در جلسات با جدیت گفتوگو کند، و از همه مهمتر، احترام متقابل و شنیدن نظرات مخالف را سرلوحه رفتار سیاسی خود قرار دهد.