زهره رحیمی فعال مدنی و کنشگر حزبی:
عمل سیاسی خود را در تشکیلات مجهز به دانش و تئوری و تجارب روز کنیم
زهره رحیمی فعال مدنی و کنشگر حزبی، که در آغاز بکار واحد انتشارات حزب اراده ملت ایران همکاریهای موثری با این مجموعه داشته است باتاکید بر اینکه یکی از ضرورتهای تحزب، نهادینهشدن احزابیست که دیدگاهها و مواضع خود را برای جامعه شفاف کرده باشند. در خصوص همکاری خود با این واحد نکاتی را بیان میکنند.
. نوع همکاری شما با انتشارات حزب اراده ملت ایران در چه قالبی هست؟
من عضو رسمی حزب اراده ملت ایران هستم وقتی تمایل خودم را در خصوص همکاری با واحد انتشارات، به این مجموعه اعلام کردم، با استقبال واحد انتشارات توانستم در زمینههایی ازجمله ارائه پیشنهادهای موضوعی، جستجوی کتاب مناسب برای ترجمه، همینطور تألیف، گردآوری، ترجمه و ویراستاری با این مجموعه همکاریهایی داشته باشم.
.تا آنجا که اطلاع دارم در سوابق تحصیلی و حرفهای شما کار ترجمه نبوده، چطور وارد این حوزه شدید و آیا فقدان تخصص یا تجربه در این زمینه، چالشی ایجاد نمیکند؟
من نخستین کار ترجمه را در حوزه پزشکی و حدوداً در سال 1389 با سفارشی از تهران شروع کردم و بعد از آن در حوزه اخلاق حرفهای برای دانشگاه علوم پزشکی همدان و بعد در حوزه سیاست هم پیشینهای از کار ترجمه برای خودم فراهم کردم.
دقیقاً اشاره شما به چالش درست است. بنده نه رشته تحصیلی و نه تخصص مرتبط با ترجمه و نویسندگی دارم. به همین خاطر نیز زمان بهمراتب بیشتری برای این امور صرف میکنم تا کارم را ارائه کنم و حتماً کیفیت نازلتری از اثر را به جامعه ارائه خواهم کرد. ازاینروست که با احتمال بسیار بالاتری، ترجمهها یا حتی تألیفات من میتواند درگیر کاستیها و اشتباهات ریزودرشتی باشد و همینطور این رفتار من از سوی بسیاری از کتابخوانهای حرفهای و اهالی محترم قلم و نگارش مورد نقد یا دستکم پرسش جدی باشد.
. باتوجهبه پاسخی که به پرسش قبلی من دادید، اگر اجازه بدید شفافتر و بیشتر صحبت کنیم. با شناختی که دارم ارائه کار یا اثر یا خدمتی باکیفیت، یکی از دغدغههای عمومی شما در جامعه است. آیا این دغدغه شما باتوجهبه کمتجربگیتان در حوزه ترجمه و تألیف، بهگونهای نقض نمیشود؟
از شما چه پنهان بسیار دوست داشتم که این پرسش را مطرح کنید. چون مایل بودم پیرامون آن به مخاطبان گرامی توضیحاتی بدهم. فقط یک نکته اینجا وسط میآید و آنهم اینکه در پاسخ به این پرسش من باید نهتنها از دریچه مترجم یا نویسنده یک کتاب، بلکه از زاویه نقشی که در حزب دارم و جایگاه یک کنشگر که در آن ایستادهام نیز، به موضوع نگاه کنم.
. بسیار عالی در خدمتم و کنجکاو.
دوست گرامی حقیقت این است که فعالین مدنی که در حوزه عمل، میدان، ارتباط و تعامل با بدنه اجتماعی و یا روی مسئله و موضوعی عینی کار میکنند. بهشدت نیاز به خوراکهای فکری، توصیفی، آسیبشناسانه، تحلیلی، راهبردی و انتقادی دارند. آشنایی، درک و بهرهگیری از این محتوای نظری و علمی تجربهشده، لازمه کامیابی در هر کار عملی است. ما حتی در نهادهای خُرد با دامنه فعالیت محدود نیز، برای اینکه میزان اشتباهات، هزینهها و خطاها را تا حد ممکن کاهش دهیم و شانس پیروزی و دستاوردهای سازنده را بالا ببریم، نیازمندیم که مبتنی بر نظریات علمی و آزمون شده پیش برویم. در بسیاری از حوزهها، این محتوای نظری به پارسی در دسترس ما هست و ما خوشبختانه در خیلی از محورها و گسترهها، از نظرات کارشناسان یا تجربه جوامع پیروز برخوردار هستیم؛ اما در بسیاری از حوزهها بهشدت از فقر تئوری رنج میبریم. شاید یکی از دلایل ناکامی، محرومیت یا ضعفهایی هم که در این حوزهها، شاهد آن هستیم به همین فقر تئوریک مرتبط باشد. (منظورم فقر در متون ترجمهشده و متون بومی است). به طور مثال در سپهر تحزب، ما از این بیمایگی در آسیب هستیم. من قصد ندارم در این گفتگو وارد موشکافی و ذکر علتهای این نداری بشوم؛ اما این نداری و این فقدان، جدی و تأثیرگذار است. روشهای کار مدنیِ تشکیلاتی، نوع مواجهه با تعارضات در درون و برون تشکیلات، مدیریت چالشها و ارتقای سطح مجموعه داوطلب، همه ازجمله موضوعاتی هستند که ما متون پارسی کاربردی که متناسب اقتضائات و شرایط جامعه خودمان باشد، دربارهاش نداریم. درعینحال مدام با این نیازها درگیریم و برای رفع مسائل و مشکلاتی که در فرایندهای کنشگری مدنی رخ میدهد نیاز به پشتوانه تئوریک داریم. این نیازهای جدی و مستمر، هر کنشگری را بر آن میدارد که به دنبال تهیه محتوای موردنیاز خود برود. دقیقاً اینجاست که مثلاً برخی کنشگران سیاسی حاضر میشوند از شاخصهای کیفی استاندارد اندکی کوتاه بیایند، به بهای اینکه خوراک تئوریک برای مسیر کنشگری خویش فراهم کنند. در این نقطه ما ناگزیر از رعایت دقیقِ اصول، قواعد و تشریفاتِ لازم و محترم در فن یا فرم ترجمه و تألیف چشم میپوشیم، با این مقصود که عمل سیاسی خود را در تشکیلات مجهز به دانش و تئوری و تجارب روز کنیم.
. آیا در مورد سری کتابهای خوانشی نو بر مردمسالاری اجتماعی همین نیاز سایه انداخته بوده است؟
بله دقیقاً. البته ما در مقدمه و پیشگفتارهای این سری از کتابها هم به این نکته اشاره کردیم. جامعه ما بهشدت از برداشتهای آشفته و متناقض و گاه غلط در خصوص شناخت "سوسیالدموکراسی" در رنج است. این شناختهای نادرست و غیردقیق، مردم را حتی به واکنشهای اجتنابی و قهری نسبت به این رویکرد هم میکشاند. ازآنجاکه حزب اراده ملت ایران، خود را یک مجموعه سوسیالدموکرات معرفی کرده است. ضرورت دارد که در همان ابتدا برای مخاطب خود روشن کند که آنچه ما از سوسیالدموکراسی آماج میکنیم، دقیقاً به چه مفهومی اشاره دارد. انگیزه ما از ترجمه این سری از کتابها هم همین بوده است؛ یعنی آشنایی خوانندگان و علاقهمندان با رویکرد سوسیالدموکراسی که تشکیلات اراده ملت آن را دوشادوش اهداف خود پیش گرفته است.
. آیا با چالش خاصی در مسیر ترجمه یا تألیفات برخورد کردید که مایل باشید آن را مطرح کنید؟
بله. یک چالش را در فرایند ویراستاری بسیار تجربه کردم که شاید خالیازلطف نباشد. اینکه به دلیل کمتجربگیام، نمیتوانستم مرز ویراستاری را از ترجمه مجدد متمایز کنم؛ یعنی در خیلی موارد احساس میکردم که ویراستاری یک متن ترجمهشده، نیاز به دستکاریهایی دارد که در صورت انجام آن، سبک مترجم دستخوش تعرض و تغییر قرار میگیرد. آنجا بود که نمیتوانستم دقیق تصمیم بگیرم آیا برای تسهیل کار خواننده، به ترجمه دست ببرم و سبک مترجم را مخدوش کنم یا حرمت سبک مترجم را اولویت قرار دهم و به قیمت کمی سختخوان شدنِ متن، سبک ایشان را کماکان حفظ کنم؟
. کنجکاو شدم بدانم که کدام را انتخاب کردید؟
من هر جا احساس میکردم که ترجمه، حتی نازیبا و ناروان است اما انتقال مفهوم به مخاطب را تهدید نمیکند، گزینه حفظ سبک مترجم را برمیگزیدم. مگر اینکه فکر میکردم، این ترجمه ممکن است موجب برداشتی اشتباه از متن بشود یا کلاً مفهوم را منتقل نمیکند. البته من خودم هم یک ضعف دارم و این است که بهقدر کفایت در سادهنویسی چیرهدست نیستم و گاهی مخاطب برای درک منظور من، به بازخوانی جملاتم وادار میشود.
. در آخرین پرسش، اگر ممکن است احساس خودتان را هم از این تجارب بیان کنید.
بهرویچشم.
لذت عمیق و بیکرانی از آموختن. بالندگیِ عمیق و نافذی که شاید به بهانه سهم آدم در فرایند آگاهی آفرینی رخ میدهد. بالندگیِ عمیق و نافذی که شاید به بهانه سهم آدم در فرایند آگاهی آفرینی رخ میدهد.
یک احساس شاید کمتر اشارهشده هم اینکه، در دنیایی که دیدن و شنیدن و خواندنِ تلخیها، رنجها، اندوهها، ناکارآمدیها و بدکرداریها مرز روز را هم درنوردیده و به ساعت رسیده است، غرق شدن در سپهر ترجمه و نگارندگی، تو را به دنیایی میبرد که گویی هیچ خبری از این زشتیها نیست و تو برای ساعاتی از ساحت واقعیت کنده شدی و به یک سرزمین رؤیایی پیوستی. با زیباییهایش شاد و با آموزههایش سرشار میشوی.
خیال و امید اینکه شاید طلب کنندهای، حتی بخش کوچکی از آن را در عمل بکار گیرد، میتواند احساس آفرینندگی به آدم اعطا کند.
و درنهایت برجا گذاشتن ردی ماندگار از خودت، در میان انبوهی از میراثهای معنایی و فرهنگی بشر، خودش میتواند دلیلی برای زندگی ببخشد.