زهره رحیمی
این قسمت: سوگنامه سیاست در ایران
مرور یادداشت نخست از این سلسله یادداشت با عنوان (حکایت از ما بهتران)، به دریافت بیشتر از این مقال کمک میکند.
پس از شرحی که از نظام سیستماتیک حزبی در جوامع توسعهیافته رفت، اینجا در ایران، دنیای سیاست گاه به جعبه اسرارآمیز تردستان و گاه به بازار آشفته شام مانند است. نهاد سیاست از هیچ قاعده فنی و علمی و حرفهای و منطقی پیروی نمیکند و خیر عمومی را منظور ندارد. اینجا شفافیت، فرایندمحوری، شاخصگذاری، مشارکتجویی، شایستهسالاری، تحزب، صندوقمحوری، گردش قدرت، پاسخگویی، فرصت برابر و حاکمیت بر سرنوشت خویش، همگی قواعد گمشده بازی سیاستاند و جای خود را به پنهانکاری، پیرسالاری، مصلحت، شیخوخیت، انحصار، سفارشگری، خویشاوندسالاری، الیگارشی، خودکامگی، شعارزدگی، پولسالاری و تحکم، دادهاند.
هیچیک از مسیرهای آموزش رسمی و یا نهادها و رسانههای موجود، مجالی برای شناخت و درک مفهوم تحزب و حزب شهروندان فراهم نمیکند. از سوی مردم هم سیاست با اینکه، حدود نان سفره، روسری و پوشش و اختیار لولههای تناسلی را تعیین میکند، اما امر پلیدی است که نباید خود را به آن ملوث کرد.
حزب، نهادی نابالغ، عقیم، مطرود، ناکارا، منفور، مستضعف و در حاشیه است. نه حکمرانان و نه مردمان، اعتقادی به سیاستورزی تشکیلاتی ندارند. دموکراسی و جمهوری و عدالت و رای مردم، مفاهیمی تقلیلیافته و دستکاریشده و تهی از معنا، صرفا برای جاخوشکردن در متون سخنرانیها و مقالات است. نهادهایی فرادستی، به گاهِ انتخابات، اراده میکنند که اینبار به مصلحت، دایره بازیگران، چقدر فراخ و یا تا چه حدودی بسته باشد.
پس از مرحلهی تعیین حدود و تکلیف، سر و کله بازیگران پیدا میشود. قدرتطلبان و جاهطلبان و سوداگران و سرمایهداران، وارد صحنه میشوند و شمارشان نسبت به فعالان پیشکسوت سیاسی بسیار پرشمار است. مناسباتی که پشت پرده ستادهای انتخاباتی رقم میخورد، خودش قصه هزار افسوس است. به هرحال اینجا تنها مقطعیست که احزاب، فرصت بازی اندکی پیدا میکنند. به سهم خود، فضایی پرشور برای انتخابات دیگران فراهم میکنند. این شکل از ستادهای انتخاباتی که احزاب در آن در حاشیه هستند، با رسیدن روز انتخابات غروب میکنند و از دسترس عموم براحتی و بیپاسخ خارج میگردند.
نتایج انتخابات که اعلام میشود، صورت دیگری از ماجرا رخ مینماید. در این مرحله، خیل عظیمی از افراد دارای رانت، صاحبان سرمایههای بادآورده، مجاهدین شنبه، رفقا و نزدیکان و آشنایان و همشهریان نامزد پیروز، برای گرفتن سهمی از قدرت با هم دست به رقابت میزنند و از هر کانال و ابزاری خود را به پیروزمندان انتخاباتی وصل میکنند. البته که در این میان، فعالین حزبی و تشکیلاتی هم نه با رسم و منزلتی که در روایت «از ما بهتران»، شرح آن رفت، در این میان هستند. اینجا مهم نیست که تو چند سال در احزاب و تشکلهای کشور استخوان خُرد کرده باشی. چقدر به کارهای تیمی و مدیریت مشارکتی عمر صرف کرده باشی. چقدر مرد یا زن سیاست بوده باشی. اهمیتی ندارد که در میان مردم کف جامعه یا فضای مدنی، تا چه میزان با اعتبار و محبوبیت درخشیده باشی. چقدر برنامهمحور و کارآمد هستی؟ راهی برای رساندن صدای تو نیست. اگر بنوعی به حلقه تنگنظر قدرت، وصل یا آشنا نباشی، بسختی میتوانی پیشنهاد و پیام خود را به آن بالاها برسانی. اینجا مکانیسمهای بسته، غیرتشکیلاتی، محفلی و باندی، رفاقتی، سودجو، تجویزی و دستوری، سکان، میچرخانند. و تو یا تن به این سازوکارها میدهی و یا کلاهت پس معرکه است. باید به هزار در بزنی تا شاید کسی آن بالاها، از میان آقازادگان تا منشیها، رفیقان غار یا رفقای شبهای احیا و سینهزنی، پیدا شود و پیام تو را بشنود تا احیانا برساند. تو اگر یک آدم کمترشناختهشده یا جوان در سیاست باشی، در سایه فقدان حکمرانی حزبی و تشکیلاتی موجود، مسیر پیشِ رویت همینقدر بیدر و پیکر اللهبختکی و پلشت است! شاید بیش از دودهه از عمر شریفت را برای سیاست و جامعه سیاسی صرف کرده باشی، اما در این کارزار برای یافتن شماره تماسی از مسئولین که پیامک الکترونیکی کوتاه تو را مورد عنایت قرار بدهند، باید منت هزار کس را بکشی. فارغ از اینکه حرف و مطالبه تو در مقام یک شهروند، چقدر حرف درست و بجایی باشد، اساسا هیچ روشی برای رساندن حرفت پیشِ رو نداری. آری، تو محکوم به ناشنیدن هستی. افراد در قدرت هم به جای اینکه در خدمت جامعه باشند و در واقع تجلی مطالبات ایشان. به مخاطبانی دوردست و در پرده بدل میشوند که احزاب باید برای رساندن مطالبات خود به ایشان، فقط به صدور بیانیه و اعلامیه متوسل شوند. وضعیتی کاملا وارونه در توازن و تعامل قوای بین مردم و دولت!
اینگونه است که در جامعه ما، مسیر غریب و دشوارِ تحزب، نهتنها بستری برای شناسایی و پرورش و جانمایی نیروهای شایسته در قدرت سیاسی حاکم نیست که میانبرهای رایج برای صعودهای یکشبه و ناقواعد ناسالم اما کامیاب، ذهن هر سیاسیِ محاسبهگری را برای دورزدن امور و مسیرهای یکشبه وسوسه میکند. در چنین وضعتی احزاب مردمی که تمایلی به «شرکتیشدن» ندارند، علیرغم اینکه میدانند این سازوکار تا چه حد از مسیر توسعه سیاسی فاصله دارد اما ناگزیر برای کسب قدرت، به این سازوکارهای ناصواب تن میدهند! این خودزنی، در درازمدت، ماهیت و اصالت آنها را دستخوش فروپاشی، تبدیل و انهدام میکند و اساسا نظام حزبی و توسعه آنرا در جامعه به ناهنجاری میکشاند.