
زهرا کرد
جنگ نامه یک پرستار (۱)
هرکس که میتوانست رفت. دستگاههای اجرایی دورکار شدند. نظیر هر بحرانی تنها مشاغل خدماتی هستند که نهتنها دورکار که ملزم به حضور در محل کارشان هستند. کادر درمان نیز از این قائده مستثنا نیست. غرض از این یادداشت بیان شکایت از حقوق کم و بدعهدی حاکمیت پس از بحران کرونا با کادر درمان نیست. غرضم نشان دادن برشی از کار در هنگامه جنگ و تجاوز است. شاید جزء معدود پرستارانی باشیم که تجربه احیای قلبی بیمار را حین موشکباران داشته باشیم. مادامی که آسمان پایتخت میزبان پرندگانی چون پهپاد و پدافند است، ما کماکان در حال تعویض پانسمان و مراقبت از بیمار هستیم. هرگز فکر نمیکردم حین دارودهی به بیماران همزمان نظارهگر دود سیاهی باشم که برج میلاد را دربرگرفته است. در بیمارستان زمان بهگونه عجیبی میگذرد. ماهیت زندگی و مرگ در بیمارستان بهگونهای است که گویی جنگی رخ نداده و ما مثل همیشه در حال دوندگی برای انجام کار بیماران و تحویل به شیفت بعدی هستیم. شاید در نگاه نخست این حضور همیشگی در صحنه کادردرمان ظالمانه یا حتی ناراحتکننده باشد اما بواسطه همین حضور است که زندگی کاری ما در هیچ بحرانی متوقف نمیشود. از طرفی با گذشت هفت روز از جنگ و دگرگون شدن زندگی عادی ساکنین این جغرافیا تنها مشاغل خدماتی نظیر کادردرمان هستند که علیرغم شرایط بحران هنوز بخشی از زندگی سابقشان در جریان است و بواسطه این جریان رونده زیست متفاوتی را تجربه میکنند. زیستی که در آن دیگرخواهی بر خویشخواهی مقدم است. این روزها گاهی کارکنان بخش درمان مجبور میشوند خردسال و کودک خود را به بیمارستان بیاورند تا در کنار کارشان، جریان زندگی خانوادگی را متوقف نکنند و سایه امنیت خود را در ناامنترین وضعیت کشور بر سر فرزندانشان داشته باشند. برای مدیریت رفتوآمد پرسنل، ساعات شیفتها زیاد و دفعات حضور در بیمارستان کم شدهاست. کار کردن طولانیمدت در کنار بیخبری و بدخبری روح و روان کارکنان را تحت تاثیر قرارداده است و علائم خستگی بیش از پیش برچهرهاشان مشهود است.
(اصل این یادداشت در روزنامه پیام ما کار شده است)